خوب خوب خوب
سلاملکوم به شمایان
طبق قرار من اومدم
آقا داشتم کتابمو میخوندما عین آدم بعد هی چیز میز میومد تو ذهنم که بیام اینجا
دیگه ول کردم گفتم بیام چار کلوم بحرفم
میخواستم نیم ساعت 45 دیقه بعدتر بیام ولی هی یه چیزی تو مغزم میگف بعدا باید بری آشپزی نومایی بعدم اصن یادت نمیمونه چی میخواستی بگی و ...
این چنین شد که فی الحال در خدمتتون هستم
خوب داشتم فکر می کردم که چقد من وبلاگ خوندن رو دوس دارم اصن غررررق می شما.... غرق... با بعضیا حس خوب میگیرم با بعضیا ناراحت و غمغین می شم به قول قدیمای نبات! و با بعضی اصن یه حس عجیب می گیرم... نمی دونم فقط من اینجوری ام یا بقیه هم ... ولی یه جورایی حس میکنم بعضیا انگار میخوان بیشتر تو چشم همه بکنن که چقد خوب و با برنامه و موفق و رو به پیشرفتن ... بابا زندگی بالا داره پایین داره موفقیت داره شکست داره مریضی داره سلامتی داره تنهایی داره شلوغی داره شادی داره غم داره... ولی یه جورایی از بعضیا انگار اینو حس نمی کنی ... یه جور ببینین من چقد فلانم خاصی توشه... بگذریم و به من چه اصن.... دمش گرم کسی که همیشه بالاست! عافرین....
یه کسی بود میگف نمی رم دفتر دکتر فلانی چون میخاد یه لیست بلند بالا از پست ها بزاره جلوم بگه انتخاب کن ... منم که اهلش نیستم.... خخخ
ینی همچین فکری میکنه در مورد من؟!!!! نمی دونه من تو دلم چه حسی بهش پیدا می کنم؟!!!!!
بگذریم عاقا بریم سر بساط غیبت که واسه منم جور شد... می گن بالاخره تو کوچه مام عروسی میشه( نمیدونم اصن جای این مثال اینجا هست یا نه همینجوری حال کردم بنویسمش.... خخخخ)
بدجور تو کف کار یه خانوم مدیری موندم... ینی حال کردما .... چقد این بشر باهوشه... خیلی حال کردم... البته با تحلیل خودم هم حال کردم... از روزای اول برداشتم همین بود و بالاخره همونم بود واقعا... یه مدیری حالا که خودش داره می ره مرخصی زایمان علی رغم اینکه اکیدا تاکید داره که من دیگه رفتم و وقتی از مرخصی برگردم دارم می رم و فلان ووو ... دیگه بر نم یگردم اینجا و...الان تهش درومد که واسه اینکه بتونه با منت همین جا بمونه چقد قشنگ همه تیکه های پازل رو کنار هم چیده .... اون اولا به همسرجان گفتم خانومی که داره میره مرخصی زایمان به شدت دنبال این خواهد بود که فضای امن و بی حاشیه و چالشی بعدش داشته باشه چون واسه خانوما اولویت بچه و خونوادس نه پیشرفت کاری اونم بعد از زایمان!!!! طرف چرا باید اینجا رو ول کنه و بره... همه گفتن نه اصن زشته طرف برگرده همین جا و .... معمولا کسی بر نمی گرده رو پست قبلی و .... حالا معلوم شده که طرف خیلی زیبا برنامه ریزی کرده که واسه برگشتن منت کشی هم بکنن و بعد ایشون که اومد اینجا رو نجات داد ستاره ای دیگر در رزومه درخشانش بزاره ...
این آدم با این دقت و برنامه ریزی و مدیریت و شناخت از سیستم واقعا حقش هست که پیشرفت کنه ....
دیروز بعد از تحلیل و نتیجه گیری و جمعبندی همه وقایع این مدت به همسر میگم خیلی از فلانی خوشم میاد اصن کیف کردم ازش خیلی باهاش حال کردم... اگر کسی اینهمه دقیق باشه در برنامه ریزی واقعا دمش گررررررم
هر چند با شکست مواجه شده و کمی تا قسمتی لو رفته ولی مهم نیس ... مهم تلاش و تدبیرش بود...
درایت و تدبیر برای خودم و شمایان آرزو دارم